رسته‌ها
آخرین روزهای لطفعلی خان زند
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 57 رای
مترجم:
هما ناطق
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 57 رای
لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد. آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند.
فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار آوردند، در حالیکه نه هوشی در تن نداشت، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین می‌کشیدند. خان قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟»
واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت: «من از تو نمی‌ترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
90
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
simin
simin
1395/04/25

کتاب‌های مرتبط

حکومت وحشت در تبریز
حکومت وحشت در تبریز
4.5 امتیاز
از 10 رای
دلیران تنگستانی
دلیران تنگستانی
4.5 امتیاز
از 46 رای
کتاب آبی - جلد 6
کتاب آبی - جلد 6
4.3 امتیاز
از 21 رای
تاریخ جهانگشای نادری
تاریخ جهانگشای نادری
4.5 امتیاز
از 75 رای
اسناد محرمانه سیاسی
اسناد محرمانه سیاسی
4.3 امتیاز
از 44 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آخرین روزهای لطفعلی خان زند

تعداد دیدگاه‌ها:
3
دوست عزیز چنین سخنی تنها یک پیش ببنی است و نمیتوان گفت لطفعلی توان یکپارچه کردن ایران را نداشت
بله!
اما شواهد امر نشان دهنده توانایی بیشتر آقا محمد خان, ان هم فردی خواجه, برای یکپارچگی کشور می باشد.
البته در آن سال ها میهن پرستی چندان محلی از اعراب نداشته بلکه شاه به عنوان شخص اول مملکت می خواست که در قدرت بی شریک بماند.
دوست عزیز چنین سخنی تنها یک پیش ببنی است و نمیتوان گفت لطفعلی توان یکپارچه کردن ایران را نداشت
هنوز این کتاب را نخوانده ام تا بدانم شرح واقعه تاریخی بر اساس مستندات معتبر می باشد و یا رمان گونه می باشد.
اما با وجود گفته هایی که از دلاوری بی مانند و زیبایی آخرین خان شمشیر زن زند حکایت می نمایند پس از کریم خان این دودمان بدل به یک سلسله محلی درگیر جنگ های خونبار شده بود و توانایی یک پارچه نمودن ایران را نداشت.
سر جان ملکم گویا در کتاب خود از حاجی ابراهیم کلانتر نقل نموده که مردم ایران از دهه ها دزدی و چپاول مشتی سوار غارتگر خسته شده و زندی و قجر برای انها فرقی نداشت.

همه تشنه امنیت بودند.
امنیتی که در جامعه ایران آن روزگار نه از بابت دموکراسی بلکه تنها از شمشیر خونبار ابر مردی قدرتمند و مدیر پدید می امد.

آخرین روزهای لطفعلی خان زند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک